یادداشتی درباره فیلم «میدوی»
تعداد بازدید : 1
مرغ دریایی علیه خروس جنگی برمیخیزد
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی
سینمایی «میدوی» به کارگردانی «رولاندامریش» نام تراژدی جنگی جدید سینمای هالیوود است که این بخش از تاریخ جنگی خود را یکبار در سال 1976 با بازی «هنری فوندا» به تصویر کشیده است. در نسخه حال حاضر آن «وودیهارلسون» ایفای نقش میکند بازیگری که علاوه بر اکتهای کمدیگونه خود چهره جدی و سرشار از هیجان دارد. قبل از تماشای اثر به این موضوع فکر کردم که چرا سینمای هالیوود باید اثری تاریخی را که در نوع خود یک نمونه ارزشی است بار دیگر با جزئیات و افکتهای کامپیوتری روی پرده اندازد؟ این داستان چه اهمیتی برای سینمای هالیوود و خطمشی آن دارد؟
عجولانه
از بیان این موضوع به شدت متاسفم که سالهاست سینمای آمریکا با ژانر خاصی به نبرد با تاریخ میپردازد. البته که چهره سینما در آن واحد میتواند شکلهای گوناگون داشته باشد با اهداف سیاسی؛ اما این اثر هنری میخواهد در تضاد اخلاقیات بگوید که یک بمب اتم برای هیروشیما کم است و هر لحظه که احساس خطر کنیم دوباره از آن استفاده خواهیم کرد. تئوری ساخت این فیلم به پرداختن بیشتر جزئیات و همواره نگاه داشتن مخاطب در اوج داستان است؛زیرا در نسخه پیشین آن فرم کلاسیک برقالب سیاسی – تاریخی فیلم چیره شده بود و مخاطب پیش از آنکه یک اثر جنگی را به تماشا بنشیند، شاهد شکل تازهای از سینمای جنگی بود.
سینمایی «میدوی» خیلی عجولانه و با دقت کم، افکتهای سینمایی را به کاربرده است؛ به عنوان مثال در ابتدای اثر جوانک ترسیده از بمباران که به سختی از کشتی درحال غرق شدن به کشتی دیگری میرود، گلولههای آتش به شیوه تازهکارانهای در ذوق مخاطب میزند؛ یا چشماندازی که با دودهای بزرگ و در حال فوران از کشتیها بلند میشود و در یک لانگشات آن را میبینیم از نظر تکنیک افکتیو دارای نقص بینایی هستند.
کبوترِ کبود
جدال بین خلبان جسور و فرمانده، یک نقطه آغاز برای خلق حماسهای است از «جنس نجات سرباز رایان». البته که شروع این اثر با تمام هیجانات خود سعی در جذب تمرکز مخاطب بر شکل جنگی خود دارد؛ اما با بهکارگیری از ابزارهای کامپیوتری برای صرفهجویی در هزینه پروژه از فرصت ایجاد شده در فیلمنامه بهره کافی را نبرده است. موسیقی متن نیز به همان اندازه فیلم با ابزار کامپیوتری ساخت شده است و اندک هیجان ایجاد شدهاش ما را به یاد آثار «هانس زیمر» آلمانی میاندازد. فیلم از جایی شروع میشود که نقطه مرگ خود است و بسیار زود اتفاق میافتد. تقریباً در 20 دقیقه نخستِ فیلم، پس از اعلام حمله به ناوهای آمریکایی و شنیده شدن بازتاب آن هنوز فرمانده ژاپنی در منزل خود است؛ باقی ماجرا یک درگیری و کشمکش عادی در سینمای هالیوود است که جذابیت دنبال کردن نیز ندارد. اما به خاطر اینکه کبوترها در آسمان پرواز میکنند و ناغافل تیر بالشان را هدف میگیرد، این کاربرد سینمایی (غیر قابل حدس زدن اتفاق در شرایط به ظاهر امن) تنها ویژگی نجات دهنده اثر است.
بازتعریف واقعیت
همواره دریا نشانه آرامش بوده و به لحاظ روانشناسی سفر به آن میتواند از اندوه آدمی کم کند؛ اما این بار روایتی که بازماندگان از واقعه «میدوی» بازتعریف میکنند، چیزی جدای از تصور را نشان میدهد.
جنگ با کسی شوخی ندارد و همواره آغازکننده جنگها هیچ گاه کشور آمریکا نبوده است و اگر دفاع سختی نیز صورت گرفته تنها به خاطر امنیت مردم سرزمینمان بوده است. این تمام درددل هالیوودیهای آمریکا با مخاطبان چنین آثاری است که انتظار دارند یک واقعیت داستانی روی پردهها را به تماشا بنشینند. نه نگاه خصمانهای به چنین آثاری دارم و نه سینما را جایگاه طرح دفاعیات تاریخی – جنگی میدانم؛بلکه وجود چنین آثاری تنها کاربرد تفریحی دارد که به مرور، دنبال کردن آنها میتواند تفکر مخاطب را نسبت به وقایع تاریخ تغییر دهد؛ البته خطر سینمایی «میدوی» از هر اثر دیگری نیز بیشتر است، زیرا فعالیت سینمایی را به خاطر پوشش برههای از تاریخ انجام میدهد و نه مشخصاً سینما و ایماژهای آن.